داغ Stigma
داغ كه گاهی از آن بهعنوان لكه نیز یاد میكنند، «عبارت است از اسنادی اجتماعی كه برای فرد یا گروه، اثرات اعتباركننده دارد.»[1]
«گافمن
یكی از جامعهشناسانی است كه از زمان انتشار اولین كتابش در سال 1952 تا
زمان مرگش در 1983 یك برنامه موفق و منحصر به فرد از تحقیقات تجربی و بسط و
گسترش مفاهیم را در درون جامعهشناسی، پی گرفت. جوهر و محتوای برنامههای
وی، تحلیل دقیق و موشكافانه "نظم تعاملی" بود. نظم تعاملی، جزئی از زندگی
اجتماعی است؛ كه هرگاه دو یا چند فرد در حضور واكنش یكدیگر باشند اتفاق
میافتد.»[2]
هدف گافمن، یافتن روندها و ساختارهایی بود كه در تعامل چهرهبهچهره و نیز
در منشأ و خاستگاههای نظم و ترتیب آن، دیده میشود. در این راستا، وی در
سال 1963، كتابی تحت عنوان داغ منتشر ساخت «گافمن علاقمند بود كه شكاف میان
آنچه كه یك شخص باید باشد؛ یعنی همان هویّت اجتماعی بالقوه و آنچه كه یك
شخص واقعاً هست؛ یعنی هویّت اجتماعی بالفعل را مورد بررسی قرار دهد؛ زیرا
بهزعم وی، هركسی كه شكافی میان این دو هویّتش باشد، داغ خورده است.»[3]
انواع داغ
گافمن(Erving
Goffman: 1922-1982) معتقد است، هر فردی دارای پایگاهها یا منزلتهای
گوناگونی است؛ اما برخی از این پایگاهها یا منزلتهای اكتسابی بهگونهای
هستند، كه پایگاهها یا منزلتهای دیگر فرد را تحتالشعاع قرار میدهند.
«وی این پایگاهها را كه نشان یا داغ میداند، به سه دسته تقسیم میكند:
1)بدقوارگی یا نقصهای فیزیكی؛
2)ویژگیهایی كه ناشی از عواملی مانند جهتگیری جنسی، بستریشدن در بیمارستان روانی و یا زندانی بودن است؛
3)برچسبهای قومیّت، ملیّت یا مذهب.
زمانیكه
یكی از از این برچسبها به فردی خورده باشد، او در چشم دیگران از فردی
چندوجهی به فردی یكوجهی تقلیل مییابد. برای روشن شدن این مطلب، گافمن یكی
از كتابهای خود را با نامهای از یك دختر شانزده ساله آغاز میكند، كه
بینی ندارد. گرچه این دختر، دانشآموز خوبی است، از اندام مناسبی برخوردار
است، بهخوبی مینوازد، ولی هركسی كه با او برخورد میكند، نمیتواند از
این حقیقت كه وی بینی ندارد، چشمپوشی كند.»[4]
«گافمن،
همچنین در بررسی روابط میان آدمهای داغخورده و معمولی، دو نوع داغ را
بررسی میكند و ماهیّت كنش متقابل بین این دو دسته افراد، بستگی به آن دارد
كه كدامیك از این دو نوع داغ، بر پیشانیش خورده باشد. در مورد داغ
بیاعتباری، بازیگر فرض را بر این میگیرد، كه حضار تفاوتها را میدانند و
یا این تفاوتها برایشان آشكارند؛ مثل كسی كه فلج است یا یك پایش را از
دست داده است. اما در مورد داغ احتمال بیاعتباری، حضّار، تفاوتها را نه
میدانند و نه میتوانند تصوّرش را بكنند. مثل كسی كه در گذشته سابقه
خلافكاری داشته است. كسی كه از داغ بیاعتبارشدگی رنج میبرد، مسأله بنیادی
نمایشیاش، تخفیف تنش ناشی از این واقعیّت است؛ كه دیگران قضیه را
میدانند؛ اما كسی كه دچار داغ احتمال بیاعتباری است، مسأله نمایشیاش
نگهداشتن سرّ و استتار قضیهاش برای حضّار، همچنان ناشناخته باقی بماند.»[5]
بیشتر
مطالب كتاب داغ گافمن، به داغ آشكار و غالباً زشتیای اختصاص دادهشده كه
افراد از آن رنج میبرند. گافمن در واقع میخواهد بگوید كه همه انسانها
گهگاه و در برخی از موقعیّتها كم و بیش از داغ رنج میبرند. مثالهای او
عبارتند از یك فرد یهودی كه در محلّه مسیحینشین زندگی میكند، یا فرد
بسیار چاقی كه در جمعی از انسانهای با وزن و اندام متناسب حضور دارد و یا
فردی كه درباره گذشتهاش دروغی گفته و مدام در این هراس است، كه مبادا
حضّار از دروغ او با خبر شوند. «بهنظر گافمن، مشكل اصلی، آن شخصی نیست كه
دارای آن ویژگی است؛ بلكه مشكل، چگونگی عكسالعمل دیگران نسبت به آن ویژگی
است. از اینرو گافمن تأكید میكند كه جامعهشناس، نباید بر روی نشانههایی
تكیه کند، كه تعریفكننده برچسب است؛ بلكه تكیه آنها باید بر روی كنش
متقابل؛ بهویژه كنش متقابل میان برچسبخوردگان و مردم عادی باشد. مقصود وی
از مردم عادی، اكثریت یا همه كسانی است كه برچسب بدنامی یا بیاعتباری به
آنها نخورده است.»[6]
[1]. آبركرامبی، نیكلاس و دیگران؛ فرهنگ جامعهشناسی، حسن پویان، تهران، چاپخش، 1361، چاپ اول، ص377.
[2]. استونز، راب؛ متفكران بزرگ جامعهشناسی، مهرداد میردامادی، تهران، مركز، 1385، چاپ چهارم، ص234.
[3]. ریتزر، جورج؛ با نظریه جامعهشناسی در دوران معاصر، محسن ثلاثی، تهران، علمی، 1379، چاپ چهارم، ص298.
[4]. عضدانلو، حمید؛ آشنایی با مفاهیم اساسی جامعهشناسی، تهران، نی، 1386، چاپ دوم، ص623.
[5]. ریتزر، جورج؛ ص298.
[6]. عضدانلو، حمید؛ ص623.
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۱ ساعت 18:14 توسط میثم جوانمیری
|