واژه "Positive" از نظر لغوی به معنی واقعی، مثبت، صریح و تحققی گرفته شده است. اما معانی اصطلاحی آن عبارت‌اند از:
1-  اموری که مصادیق آن محسوس و محقق باشد نه فرضی و خیالی؛
2-  اموری که مباحث آن مسلم است و محل اختلاف و تشکیک نبوده و ابهام و اجمال ندارد.
اصطلاح اثبات‌گرایی اجتماعی بدین معناست که جامعه انسانی براساس قوانینی بنا شده که همانند قوانین طبیعی است و با بررسی‌های تجربی و تشریحی جوامع می‌توان برنامه‌های اثباتی مؤثر و مفیدی را برای آن‌ها فراهم کرد.[1]
در سده­های شانزدهم و هفدهم، به­دلیل پیروزی­ها و کامیابی­هایی که در عرصه علوم طبیعی به­خصوص علم فیزیک رخ داد، عده­ای از دانشمندان همچون بیکن، گالیله، دکارت و نیوتن بر آن شدند که علوم اجتماعی را نیز برای رسیدن به این پیشرفت بر قیاس علوم طبیعی بنا نهند و از روش­های اثباتی در علوم اجتماعی استفاده کنند؛ تا اینکه در قرن نوزدهم سن سیمون به­منظور سامان­دادن به حیات اجتماعی اصطلاح "فیزیک اجتماعی" را برای مطالعه پدیده­های اجتماعی، و پس از آن اگوست کنت اصطلاح "اثبات­گرایی" را برای نامیدن جنبش فلسفی در این قرن در برابر فلسفه عقل­گرای هگل به کار برد. این کار کنت مصادف با آغاز و تولد جامعه­شناسی اثباتی شد. وجه تسمیه اثبات­گرایی این بود که در این قرن فلسفه هگل، منفی و فلسفه مقابل آن، مثبت نامیده می­شد و پرهیز از تفکر انتزاعی و پرداختن به هستی انضمامی، مسئله اصلی فلسفه مثبت بود.[2]
منشأ دیگر تفکر اثبات­گرایی بحران­های اجتماعی پس از انقلاب فرانسه و انگلیس بود و کنت معتقد بود بررسی شرایط اجتماعی و حل مشکلات اجتماعی فقط از طریق روش علمی امکان­پذیر است.[3] کنت به‌دنبال شرایط متأثر از بحران­های حاکم بر عصر خویش درصدد برآمد راه­حلی برای برقراری ثبات مجدد ارائه دهد. به­عقیده وی از طریق اثبات­گرایی دانش لازم جهت نوسازی جامعه به‌دست خواهد آمد. جامعه­شناسان در حکم کشیشانی هستند که وظیفه دارند جامعه را از دید علمی نگریسته و اصلاحات لازم را جهت برقراری ثبات و نظم ارائه دهند.[4]
 
زمینه فکری- علمی و اجتماعی مکتب اثباتی
به طور خلاصه زمینه فکری- علمی و اجتماعی مکتب اثباتی عبارت‌اند از:[5]
1.   انقلاب سرمایه­داری سال 1789 فرانسه و تمایل برخی از متفکران و صاحبان اندیشه این دوره به گرایش به تفکر قرون وسطایی؛
2.   از بین رفتن فئودالیسم و استقرار سیستم سرمایه­داری؛
3.   به­کارگیری روش­های تجربی و مشاهده در علوم تجربی؛
4.   پیشرفت­های علمی؛
5.   شکل­گیری دانش تجربی و تفکر اثباتی در برابر فلسفه عقل­گرایی؛
6.   تبلور مفاهیم آزادی، انسانیت، پیشرفت و نظم در مقابل مفاهیم سلسله­مراتب اجتماعی- اقتصادی.
بدین ترتیب روش­شناسی اثبات‌گرایی از قرن نوزدهم متولد و به­صورت متصلب و خام بر جامعه­شناسی غالب شد و در سده بیستم با شکل تعدیل­یافته­تری بر روش­شناسی دانش اجتماعی تسلط یافت.
 
شاخه‌های اثبات‌گرایی
تفکر اثبات‌گرایانه و تحققی، در مراحل مختلف رشد خود، به شاخه‌ها و گرایش‌های متنوعی تقسیم شده و در شعب مختلف علوم اثر گذاشته که تنها دو شاخه آن به اثبات­گرایی اجتماعی منسوب است. سایر شاخه‌ها بیشتر جنبه فلسفی و روش‌شناسی دارد. این شاخه‌ها عبارت‌اند از:[6]
1-  اثبات‌گرایی اجتماعی
2-  اثبات‌گرایی تکاملی
3-  اثبات‌گرایی تجربی- انتقادی
4-  اثبات‌گرایی منطقی یا اثبات‌گرایی نو
5-  اثبات‌گرایی قانونی
اثبات‌گرایی اجتماعی همان اثبات‌گرایی معطوف به اگوست کنت است که اساساً بر نظریه اجتماعی متمرکز شده است.
 
اصول هستی­شناختی
مبانی هستی­شناختی، که عبارت از نحوه نگرش به هستی و واقعیت است، در منظر پوزیتویست شامل اصول زیر می­باشد:
1ـ اصل قاعده­مندی عالم؛ اثبات‌گرا­یی جامعه را پاره­ای از طبیعت می­داند، به پدیده­های اجتماعی با نگاه شیء­گونه و مادی می­نگرد و در جامعه به دنبال نظمی طبیعی و قانون­وار می­گردد. اصل اساسی در این رویکرد، وجود نظم و قاعده بین پدیده­ها و حوادث اجتماعی است و اثبات‌گرا­یی به دنبال دست­یابی به این قواعد است. اثبات‌گرا­یان سعی دارند تا پدیده­های اجتماعی را در یک فرایند طبیعی و قانونمند ببینند و به دنبال رسیدن به قوانین عام، لازمان و لامکان هستند.
2ـ جدایی ارزش از واقعیت؛ اتکای بر حس توسط اثبات‌گرا­یان آنان را در ورطه ماتریالیسم و ماده­گرایی گرفتار می­سازد. آنان جهان هستی را مساوی ماده و طبیعت می­دانند و هر چه را که مادی و طبیعی نبوده و بر حس و مشاهده استناد نکند، انکار می­کنند. بر مبنای این رویکرد، چون هستی­های غیرطبیعی وجود خارجی ندارند و به طور عینی قابل مشاهده نمی­باشند، رد می­شوند.
اصول انسان­شناختی
تحت تأثیر هستی­شناسی مادی، نگرش اثبات‌گرا­یی به انسان صورت خاصی به خود گرفته که آن را در سه فرض اساسی می­توان گنجاند:
1ـ آزاد نبودن انسان؛ انسان لذت­جو و خودمحور است و تحت هدایت اجبارانه قوانین یا علّت­های اجتماعی است؛ یعنی دترمینیسم و جبرگرایی بر رفتار او حاکم است. انسان فاقد اراده آزاد و مستقل است، چرا که تحت تاثیر جبر پدیده­های اجتماعی و طبیعی قرار دارد. جامعه و ساختارهای حاکم بر آن او را مجبور به رفتارها و کنش­های خاص می­گرداند.
2ـ مادی­انگاری رفتار انسان؛ رفتار انسان از نوع داده­های آفاقی است نه انفسی؛ یعنی در واقعیت بیرون اتفاق می­افتد و بنابراین از طریق مشاهده، قابل مطالعه است. از آنجا که اثبات‌گرایی جامعه را همانند طبیعت می­داند، بنابراین رفتارهای انسان را هم به شیوه پدیده­های طبیعی بررسی می­کند. این دیدگاه انگیزه­ها، علایق و ارزش­های انسانی را می­میراند و ارزش انسان را تا مرز حیوانیت پایین می­آورد.
3ـ عقلانی ­بودن انسان؛ از آنجا که اثبات‌گرا­یی عالم را صرفاً مادی می­داند، از این‌رو به انسان نیز نگاهی مادی دارد. انسان از منظر اثبات‌گرا­ها موجودی عقلانی است. آنان وجود ارزش­ها و احساسات را در انسان نادیده می­گیرند.
اصول معرفت­شناختی
اثبات‌گرا­یی بر اصول معرفت­شناختی خاصی مبتنی است، که آن را از دیگر روش­های جامعه­شناختی متمایز می­سازد. این اصول عبارت‌اند از:
1ـ ارجحیت علم بر جهل؛ در اندیشه اثبات‌گرایی، علم بر جهل ارجح است؛ یعنی شناخت از ارزش و اعتبار بسیار برخوردار است. اثبات‌گرایی همواره به دنبال کسب شناخت و معرفت می­باشد.[8]
2ـ طبیعی دانستن علت پدیده­های طبیعی؛ تمام پدیده­های طبیعی، علّت طبیعی دارند. اثبات‌گرایی رویکردی علّت­کاو است و علّت، جنبه بیرونی دارد نه ضروری و درونی. به همین دلیل در تبیین پدیده­ها صرفاً آن­ها را به علل بیرونی تقلیل می­دهد.[9]
3ـ تأکید بر حس­گرایی؛ از منظر اثبات‌گرا­یی همه چیز از حس و ادراک به‌دست می­آید. ابزار شناخت در این اندیشه حس و تجربه است و هر آنچه که در دایره حس و تجربه قرار نگیرد، غیرقابل شناخت است. تنها تأکید این روش بر حس و مشاهده است و عقل را رد می­کند.
4ـ قابل مشاهده بودن جهان؛ جهان قابل شناخت و مشاهده است. از آنجاکه در هستی­شناسی اثبات‌گرا­یی جهان صرفاً شامل جهان مادی و بیرونی است؛ لذا همه چیز را قابل مشاهده می­دانند. اثبات‌گرا­یان استقراگرایانی هستند که دو فرض مهم دارند: اول اینکه علم با مشاهده آغاز می­شود و دیگر اینکه مشاهده اساس وثیقی فراهم می­کند که می­توان از آن معرفت به دست آورد.[10]
5ـ شناخت­گرایی؛ اثبات‌گرایی­ معتقد است هیچ چیز بدیهی در عالم وجود ندارد. بنابراین همیشه قصدشان دسترسی به شناخت است و به‌جای عمل­گرایی، شناخت­گرا هستند. آنان همواره به دنبال مطابقت با واقع می­باشند.
اصول روش­شناختی
روش اثبات‌گرایی تحت تأثیر اصول معرفت­شناختی، هستی­شناختی و انسان­شناختی خاص خویش، روش­شناسی­ای با خصوصیات و ویژگی­های منحصر به فرد پدید می­­آورد.
اثبات‌گرایی روشی است که با نگاهی محدود و جزءنگر به پدیده­های اجتماعی می­نگرد و خود را در دایره تنگ حس و تجربه محصور می­گرداند؛ یعنی تنها امور حقیقی و پدیده­های مشهود و محسوس را، آن هم از طریق تجربه و مشاهده قابل شناخت می­داند. ارزیابی علمی برای درک واقعیات تنها شیوه مورد قبول در اثبات‌گرایی است. از منظر اثبات‌گرایی، شناخت ذاتاً طبیعی است و کنش­گر و ارزش­های انسانی او در جبر نیروهای طبیعی قرار دارند. این مکتب سعی دارد تا دنیای اجتماعی را مادی و در یک فرایند طبیعی بنگرد.[11] به­طور کلی می­توان روش‌شناسی اثبات‌گرایی را در چند اصل کلی خلاصه کرد:
1ـ  جزءنگری و کمیت­انگاری؛ اثبات‌گرا­ها به کلیت توجهی ندارند و تنها مبنا برایشان حس و مشاهده­های جزئی است. به عبارت دیگر روش آن­ها تجربه و مشاهده و تعمیم آن است. این مکتب بر تفکر استقرایی تأکید دارد نه قیاسی؛ یعنی از برداشت­های جزئی، قانون­مندی­های کلی را استخراج می­کرد.[12]
2ـ وحدت روش و موضوع در علوم طبیعی و انسانی؛ اثبات‌گرا­ها متدلوژی علوم را برگرفته از علوم طبیعی می­دانند و معتقدند که تفاوت طبیعت و جامعه در کمیت و درجه پیچیدگی است، نه در نوع. لذا روش علوم طبیعی به سایر علوم قابل تعمیم است. انگیزه الگوبرداری از علوم طبیعی، رسیدن به میزان کافی از علمی بودن و دوری از احکام ناظر به ارزش است؛ چرا که حقیقت علمی در نظر آنان ذاتاً  ثابت است و احکام ارزشی در آن اثر ندارد. جوهر اثبات‌گرایی تأکید بر یگانگی روش­ اندیشه است، بدون توجه به موضوع مورد مطالعه آن. یک روش­شناسی در سراسر علوم برقرار است و آن روش علوم طبیعی است. [13]
3ـ علت­گرایی نه دلیل­گرایی؛ همان­طور که علوم طبیعی علت بیرونی دارند، علوم انسانی نیز در نزد اثبات‌گرا­ها دارای علت بیرونی­اند. اثبات‌گرا­ها تعین­گرا هستند و برای هر حادثه علتی در نظر می­گیرند و به معانی و نمادهای نهفته در پس رفتار انسان توجه نمی­کنند. از بیرون در حوادث نظر می­کنند نه درون، تماشاگرانه به کاوش می­پردازند نه بازیگرانه. به جای معناکاوی، علت­کاوی را پیشه می­کنند و از فهم امور به تصرف در آن‌ها قانع­اند.[14]
4ـ  نمودگرایی؛ اثبات‌گرا­ها به نمود و ظاهر اشیا کار دارند و از بود و ضرورت­های آن غافل­اند. همیشه دنبال رسیدن به همشکلی و یکنواختی­اند. نمودگرا هستند نه بودگرا؛[15] یعنی به همان چیزی که می­بینند، اکتفا می­کنند و به ضرورت­ها کاری ندارند. وجود همشکلی­ها برایشان کافی است.
5ـ تمایز ذهن از عین و کشف از داوری؛ آن‌ها معتقدند حتی اگر در مقام کشف تحت تأثیر ارزش­ها باشیم، در مقام داوری به واسطه تجربه داوری می­کنیم و ارزش­ها در امر تحقیق دخالت ندارند. مشاهده بر تئوری تقدم دارد. البته لازم به ذکر است که تجربه­گرایان در دوره­های بعدی به توأم بودن مشاهده با تئوری و نظریه قائل شدند و مشاهده را سرشار از دغدغه و ارزش دانستند. این دسته از پوزیتویست­ها به ابطال­گرایان شهرت داشتند.[16]
 
صاحب­نظران اثبات‌گرایی اجتماعی
در فرانسه اثبات‌گرایی اجتماعی ملهم از آثار سن سیمون (Saint-Simon) و برخی دیگر از متفکران سوسیالیسم آرمانی است. در انگلستان طرفداران فایده­گرایی و اقتصاددانانی مانند توماس مالتوس (T.Malthus) و دیوید ریکاردو (D.Ricardo) در واقع هسته اصلی اثبات‌گرایی را تشکیل می­دهند. بنتام (J.Bentham) و جیمز استوارت میل نیز از متفکران برجسته اثبات‌گرایی پس از کنت هستند.[17]
هسته مرکزی اثبات‌گرایی اجتماعی را باید در نظریات کنت جستجو کرد. در واقع معروف­ترین صاحب­نظران اثبات‌گرایی اجتماعی کنت و دورکیم هستند. دورکیم نوعی سنت تحققی را دنبال می­کند و این سنت وی در بحثش پیرامون جامعه­شناسی و فلسفه به چشم می­خورد. از نظر وی جامعه­شناسی باید از فلسفه کاملاً جدا و مستقل باشد. [18]
 
نقد و بررسی اثبات‌گرایی
مبتنی بر اصول و مبانی حاکم بر قرن نوزدهم و تحت تأثیر روش­شناسی اثبات‌گرا، رویکردها و نظریات زیادی در جامعه­شناسی متولد شدند. هر چند ممکن است این رویکردها اختلاف­­نظرهایی با یکدیگر داشته باشند، اما همگی بر مبنا و پایه روش تجربی اثبات‌گرا به علم جامعه­شناسی پدید آمده­اند. این رویکرهای تجربی عبارت‌اند از:  کارکردگرایی، ساختارگرایی، ستیزگرایی، رویکرد تاریخی، رفتارگرایی و ... .
رویکرد اثبات‌گرا در جامعه­شناسی پس از طی یک دوره رشد در معرض انتقادات و در نهایت نوعی افول قرار گرفت. مکاتب و نظریات بسیاری در نقد این رویکرد در جامعه­شناسی ظهور یافتند. روش تفهمی در نقد علم تجربی اثباتی که به استقراء و مشاهده بسنده می­کند و از درون مایه حوادث چشم می­پوشد، قدم در عرصه جامعه­شناختی نهاد. این روش که به هرمنوتیک نیز مشهور است، با در نظر گرفتن وجه معنا و مفهوم در پدیده­های اجتماعی، آن‌ها را از پدیده­های طبیعی متمایز و مجزا می­سازد. تفهم­گرایان با تلقی همسان از علوم طبیعی و اجتماعی به مخالفت برخاسته و روشی جدید را در عرصه روش­شناسی اجتماعی پایه­گذاری می­کنند.[19]
همچنین نظریه انتقادی از جمله این نظریات است. یکی از انتقادات اساسی نظریه انتقادی ناظر به اثبات‌گرایی است و در زمینه­های گوناگون به اثبات‌گرایی می­تازد. از منظر انتقادی­ها، اثبات‌گرایی به چیزواره­کردن جهان اجتماعی گرایش دارد و آن را مانند یک فراگرد طبیعی نمی­نگرد؛ در­حالی­که نظریه­پردازان انتقادی ترجیح می­دهند که بر فعالیت انسانی و تأثیر آن بر ساختارهای اجتماعی تأکید­ کنند. نظریه­پردازان انتقادی به وجود متمایز کنش­گران اعتقاد دارند و این فکر را نمی­پذیرند که قوانین عام علمی را می­توان بی­چون ­و چرا درباره کنش انسانی به کار ­برد.[20]
یکی دیگر از مشکلات اثبات‌گرایی در دنیای نو جدایی علم از اخلاق توسط این نظریه است. این مطلب به معنای نفی تعقل و غفلت از چارچوب فکری جهان­بینی است که قبول این اصل ما را به بن­بست می­کشاند.[21]


[1]. توسلی، غلامعباس؛ نظریه‌های جامعه‌شناسی، تهران، سمت، 1376، چاپ ششم، ص 48.
[2]. همان، ص50-49.
[3]. ادیبی، حسین و انصاری، عبدالمعبود؛ نظریه­های جامعه­شناسی، تهران، جامعه، 1358، ص41.
[4]. همان، ص44.
[5]. سیف­اللهی، سیف­الله؛ جامعه­شناسی (اصول، مبانی و مسایل اجتماعی)، تهران، مرندیز، 1373، ص53.
[6]. توسلی، غلامعباس؛ پیشین، ص56.
[7]. افروغ، عماد؛ فرهنگ­شناسی و حقوق فرهنگی، تهران، مؤسسه فرهنگ و دانش، 1379، ص11-9.
[8]. حقیقت، صادق؛ روش­شناسی علوم سیاسی، قم، انتشارات دانشگاه مفید، 1387، ص157.
[9]. لیتل، دانیل؛ تبیین در علوم اجتماعی، عبدالکریم سروش، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، 1373، مقدمه سروش: ص بیست­و­یک.
[10]. چالمرز، آلن؛ چیستی علم، سعید زیباکلام، تهران، سمت، 1384، ص39.
[11]. ریتزر، جورج؛ نظریه­های جامعه­­شناسی در دوران معاصر، محسن ثلاثی، تهران، علمی، 1379، ص267
[12]. رفیع­پور، فرامرز؛ کندوکاوها و پنداشته­ها، چاپ سوم، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1368، ص37
[13]. امزیان، محمد؛ روش­تحقیق از اثبات­گرایی تا هنجارگرایی، عبدالقادر سواری، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380، ص41.
[14]. لیتل، دانیل؛ پیشین، مقدمه سروش: ص هفده.
[15]. افروغ، عماد؛ پیشین، ص9.
[16]. همان.
[17]. توسلی، غلام‌عباس؛ پیشین، ص56 .
[18]. همان، ص63.
[19]. لیتل، دانیل؛ پیشین، مقدمه سروش، ص هجده.
[20]. ریتزر، جورج؛ پیشین، ص200.
[21]. توسلی، غلام‌عباس؛ پیشین، ص74.