استبداد Despotism
استبداد
از ریشه یونانی به معنای آقا و ارباب گرفته شده است. مستبد(Despot)، حاکمی
است خودکامه؛ که قدرتش مطلق، بیحد و حصر و فاقد کنترل میباشد. استبداد
بر حکومت سلطهجویی دلالت دارد که هیچ چیز قدرت خودکامهاش را محدود و
متوقف نمیسازد؛ چنانچه قدرت استبدادی با اعمال زور به حفظ خود میپردازد و
به صورت حکومتی جبار در میآید. این اصطلاح معمولاً در جهت توصیف اقتداری
که مشروعیتش مورد قبول همگان نیست به کار میرود و از استبداد دولت یا
استبداد انقلابی یا استبداد اخراب سخن به میان میآید.
استبداد
اعم از اینکه حاکمیت از طرف فرد، یا جمعیتی کوچک یا بزرگ باشد و یا اینکه
حکومت در ید اختیار رئیس قوه مجریه باشد، چون دخالت و نظارت مردم در حکومت
را برنمیتابد، بدان حکومت مطلقه یا حکومت نیز استبدادی میگویند.
تاریخچه
در
جهان باستان نوع حکومت در تمدنهای کهن آشور، بابل، مصر و ایران، استبدادی
بود. تنها یونان و روم از این قاعده بر کنار بودند و دیکتاتوریهایی گذرا
داشتند. از قرن شانزدهم به بعد استبداد در اروپا صورتی تازه یافت و آن زمان
بود که دولتهای ملی و شاه در برابر قدرت پاپ قد برافراشتند و استبداد
پادشاهی بصورت یک آرمان سیاسی درآمد. این آرمان که بر پایهی نظریهی قدرت
مطلق شاه قرار داشت، ناشی از فرمانفرمایی شاهانه و قدرت برین دولت،
دولتهای ملی را یگانه کرد و به صورت تازهای سازمان داد و استبداد شاهانه
رقم خورد. استبداد در سدههای هفدهم و هجدهم از لحاظ نظری بر حق قدرت
نامحدود زمامدار متکی بود و هیچ چیز حتی حقوق طبیعی مردم نیز، آن را محدود
نمیکرد.
در
قرن هجدهم انقلابهای آمریکا و فرانسه با استبداد به مبارزه برخاستند و
این مبارزه در طول سدههای نوزدهم و بیستم به بسط حکومتهای قانونی در
سراسر جهان انجامید. در عین حال در قرن بیستم نوع تازهای از استبداد، یعنی
نظامهای فراگیر پدید آمد؛ که تاکنون نیز در حال گسترش است.
شرط بقای حکومت استبدادی
حکام
مطلق العنان یا تامّ الاختیار را در یونان و روم بوستان جبّار
میخواندهاند و طریق روی کار آمدن آنها نیز غالباً به مخالفت برخاستن با
حکومت پیشین و سرنگون کردن آن است. کارشناسان امور اجتماعی – سیاسی بر این
باورند که آداب و سنن هر جامعهای از دشمنان قطعی و مؤثر حکومتهای استبدادی
آن جامعهاند. یعنی اینکه گرچه یک حکومت استبدادی میتواند آمریت داشته
باشد، ولی نمیتواند در جامعهای که بر آن حاکم است گامی برخلاف آداب و سنن
اجتماع بردارد؛ زیرا در چنین صورتی کل جامعه به جنگ یا انقلاب علیه سیستم
میپردازد. به سخن دیگر میتوان گفت پذیرفته شدن یک حکومت مطلقه و یا
استبدادی در صورتی امکان دارد که آن جامعه سنتی و عقب مانده باشد و مردمش
به حقوق طبیعی و مدنی خود کمتر از نادیده گرفتن سنتهایشان اهمیت بدهند و
این حالتی است که کمو بیش تا قبل از رنسانس حتی در کشورهای پیشرفته
امروزی وجود داشت.[1]
ویژگیهای ساخت
ساخت سیاسی حکومت استبدادی دو ویژگی کلیدی دارد.
الف) نبودن حدود سنتی یا قانونی برای قدرت حکومت؛
ب) وسعت دامنه خودسرانهای که به کار برده میشود.
انواع استبداد
استبداد را در یک تقسیمبندی به استبداد پدرسالاری و استبداد خوب تقسیم کردهاند.
1) استبداد پدرسالاری:
حکومتی که یک نظارت همگانی را بر همه کارکردهای اجتماع دارد؛ به گونهای
که در همه افراد، این احساس را زنده نگه دارد که هر زمان بخواهد میتواند
برای واداشتن آنان به اطاعت از فرمانهای خود، زور لازم را به کار بندد، ولی
به علت عدم امکان فرو آوردن مراتب نظارت خود تا حد جزئیات کار و زندگی به
ناچار افراد را آزاد میگذارد و آنان را تشویق میکند که بسیاری از
نظارتها را خود انجام دهند.[2]
2) استبداد خوب:
به معنی حکومتی که در آن تا آنجا که به حاکم مستبد بسته است، هیچگونه تعهد
و تجاوزی از سوی ماموران دولتی در حق مردم صورت نگیرد، ولی در آن همه
مصالح مشترک مردم بر ایشان رتق و فتق میشود و همه تأملاتی که پیوندی با
مصالح مشترک آنان داشته است بر ایشان حل میشود.[3]
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۱ ساعت 21:31 توسط میثم جوانمیری
|