شبکه علمی پژوهشی بررسی نظریه های جامعه شناسی در طول تاریخ و دوران معاصر
نگاه کلی :
تفسیرگرایی به صورت کلی برآن است تا توجه و تاکید را از تفسیر سطحی و مبتذل به سمت معنای نهایی و خالص امور (و آثار) بکشاند . تفسیر گرایی معنای امور و آثار و اعمال را ، با توجه به زمینه ها و اقتضائات و شرایط همزمان آن امر یا عمل ، جستجو می کند .
تاریخچه :
با عبور از قرون وسطی و از میان رفتن سیطرهٔ مسیحیت کاتولیک، کتاب مقدس از زیر سایهٔ کلیسا خارج شد و به میان مردم آمد. در این زمان که مردم برای خواندن و فهم کتاب مقدس به آزادی رسیده بودند، نیاز به قواعدی بود تا از هرج و مرج در تفسیر پیشگیری کند و به خوانندگان، برای فهم درست و درک معنای اصلی متون راهکاری نشان دهد. شلایرماخر و ویلهلم دیلتای دو تن از دانشمندان این دوره بودند که اصول اولیهٔ دانش هرمنوتیک را در قرن نوزدهم بنیان گذاردند. این دو معتقد بودند که یک معنای غایی و یک فهم نهایی از اثر وجود دارد؛ وظیفهٔ مفسر است که با شناخت اثر، بررسی نشانههای درون متنی و اصلاح روش تفسیر تلاش کند تا بدان «معنای نهایی» دست یابد. دیلتای همچنین معتقد بود که برای فهم بهتر متن، باید به نیت مؤلف پی برد و دانست که او متن مورد نظر خود را به چه منظور و با چه هدفی آفریدهاست. اشکال نظریات دیلتای این است که دستیابی به قصد و نیت مولف، به جهت بعد زمان و مکان، همیشه مقدور و میسر نیست.
هرمنوتیک فلسفی :
در قرن بیستم میلادی، تحول بزرگی در هرمنوتیک روی داد و این دانش پا به عرصهٔ تازهای گذاشت که عوامل اصلی این تحول را باید دانشمندان و فیلسوفان نامداری چون فردریش نیچه، مارتین هایدگر، هانس گئورگ گادامر، پل ریکور و ... دانست. در این دوره به جای تلاش برای روشمندسازی شیوهٔ فهم، بحث از ماهیت فهم به میان آمد. فیلسوفان این عصر در صدد اثبات این نکته بودند که چیزی به نام «فهم نهایی» و مؤلفهای تحت عنوان «نیت مؤلف» مطرح نیست. فهم آن چیزی است که در اندیشهٔ مفسر نقش میبندد. فهم هر مفسر ریشه در زمانه، جامعه، فرهنگ و تربیت او دارد و این عوامل، محدودهٔ عملکرد ذهن مفسر را ناخودآگاه در حصار میگیرد؛ او نمیتواند بیرون از این دایره بیندیشد و بفهمد. بنابراین فهم امری اتفاقی و مسبوق به پیشینهٔ تاریخی مفسر است که به شکل یک واقعه (event) درون ذهن وی شکل میگیرد و به هیچ روی قابل کنترلکردن و تعریف در قالب روش و راهکار نیست. درک و استنباط هر خواننده، منحصر به خود اوست و به تعداد خوانندگان یک متن، فهمهای متفاوت وجود خواهد داشت.
اشکال عمدهٔ نظریات هرمنوتیک فلسفی این است که با نفی روش، هر فهم و استنباطی از اثر را قابل توجیه میداند و این امر را طبیعی و ناگزیر قلمداد میکند و بدینوسیله، راه را بر قرائتهای متفاوت و بعضاً متضاد از یک اثر میگشاید.دو اثر مشهور این دوران یکی کتاب «هستی و زمان» از هایدگر و دیگری «حقیقت و روش» از گادامر است.
هرمنوتیک مدرن
در دوران معاصر تلاش زیادی صورت گرفتهاست تا برخلاف هرمنوتیک فلسفی، شیوه و راهکاری خاص برای دستیابی به فهمی واحد ارائه شود. نمایندگان بزرگ این دوره «امیلیو بتی» (Emilio Betti) و «اریک هرش» (Eric Donald Hirsch) با نقد نظریات هایدگر و گادامر سعی در احیای آموزههای هرمنوتیک کلاسیک دارند و میکوشند برای دغدغههای ذهنی اشلایرماخر و دیلتای قاعدهای منسجم و اصولی تعریف کنند: قاعدهای که هم «روش در فهم» را توجیه کند و هم به دریافت «فهم نهایی» از اثر نائل گردد. اریک هرش عقیده دارد که در تفسیر متن، دو برداشت مستقل از یکدیگر وجود دارد: نخست معنایی که از الفاظ متن دریافت میشود؛ دیگری شواهد آن معانی در دورانی که اثر تفسیر میشود. سپس توضیح میدهد که معنای لفظی همواره ثابت است، اما شواهد آن معنا، در هر دورهای فرق میکند. مثلاً معنای «قلم» در یک دوره ممکن است به «قلمنی» اطلاق شود؛ در دورهٔ دیگر به «مداد زغالی» و زمانی هم به «خودنویس»! اما در تمامی این سه دوره، معنای قلم یک چیز بیشتر نیست: «وسیلهای برای نوشتن»! وی معتقد است که اگر چه همیشه نمیتوان به معنای نهایی مورد نظر مؤلف دست یافت، اما با استخدام و تنقیح روش، ضمن نفی دریافتهای نادرست و لغزان، میتوان به درجهای از فهم دست یافت که درستتر از بقیه و نزدیکتر به خواستهٔ آفرینندهٔ اثر باشد، زیرا تفاسیر مختلف نمیتوانند همگی صحیح باشند.
تفسیر گرایی در جامعه شناسی :
بر اساس نظر ریتزر سه پارادایم غالب در جامعه شناسی وجود دارد که عبارتنداز: 1- پارادایم اثبات گرایی یا پوزیتیویستی، 2- پارادایم تفسیر گرایی، 3- پارادایم انتقادی
تفسیر گرائی در روش شناسی، امور اجتماعی را همچون شیء فرض نمیکند که از طرق رایج علمی قابل تبیین باشد . از دیدگاه تفسیرگرایانه، آنچه کنش انسانی (اجتماعی) را از حرکت اشیای فیزیکی متمایز می کند آن است که کنش انسانی (اجتماعی) ذاتاً معنادار است. بنابراین، برای فهم یک کنش اجتماعی خاص (مانند دوستی، ازدواج، دعا و آموزش)، محقق باید معناهایی را بفهمد که آن کنش را می سازند. چون کنش انسانی بدین شیوه درک می شود، فرد می تواند تعیین کند که یک چشمک، چشمک نیست؛ یا که یک لبخند می تواند به عنوان دهن کجی یا دوست داشتن تفسیر شود؛ یا که بسیاری از حرکت های فیزیکی متفاوت می تواند به عنوان اعمال التماس تفسیر شود؛ یا که حرکت فیزیکی یکسان بلند کردن دست می تواند بسته به زمینه و نیات کنشگر در تنوع عنوان دعا، تاکسی گرفتن یا اجازه گرفتن برای صحبت تفسیر شود.
درک معنای کنش مستلزم آن است که فرد شیوه های خاص عمل کنشگران را تفسیر کند. این فرآیند تفسیر یا درک به طور متفاوت نمایانده می شود .
جامعه شناسی در دهه های اخیر بشدت تحت تاثیر تفسیر گرایی بوده است . تا جایی که نظریه های بزرگی همچون کنش متقابل نمادین و جامعه شناسی پدیدار شناسی و روش شناسی مردمنگارانه از دل این رویکرد بنیادی برآمده است . در جامعه شناسی های تفسیر گرا و معنا گرا مانند کنش متقابل نمادین عموما روشهایی همچون درون نگری همدلانه یا همذات پنداری توصیه می شود.
درون فهمی در آثار اولیه ویلهلم دیلتای به چشم می خورد. دیلتای معتقد است که فهم معنای کنش انسانی مستلزم فهم آگاهی ذهنی یا نیت درونی کنشگر است. بنابراین، درون فهمی متضمن نوعی از همذات پنداری همدلانه با کنشگر است. همذات پنداری همدلانه در قلب هرمنوتیک عینیت گرا یا محافظه کار قرار دارد. این رویکرد به تفسیرگر امکان می دهد تا به منظور بازتولید معنا یا نیت کنشگر از شرایط تاریخی اش استفاده نماید.
دیگر شیوه تعریف مفهوم فهم تفسیری در آثار جامعه شناسان پدیده شناس و روش شناسان مردمی
- سیکورل و گارفینگل- یافت می شود. متأثر از آثار آلفرد شوتس، اساساًً تحلیل پدیده شناختی مربوط به فهم این مطلب است که چگونه هر روزه جهان بین ذهنی (جهان زندگی) ساخته می شود. هدف فهم، این است که چگونه معناداری کنش های خود و دیگران را تفسیر می کنیم و چگونه تکوین معناهای عینی کنش در ارتباطات بین الاذهانی افراد در جهان زندگی اجتماعی را بازسازی می کنیم.
شاخص پذیری و انعطاف پذیری دو ابزار مفهومی مورد استفاده در این بازسازی هستند. انعطاف پذیری بدین معناست که معنای یک کلمه یا سخن به زمینه کاربردش وابسته است. سخن ها فقط درباره چیزی نیستند بلکه چیزی را نیز انجام می دهند. یک سخن تا حدی متشکل از عمل سخن گفتن است. این دو مفهوم ابزارهایی هستند که بدان وسیله جامعه شناسان پدیده شناس و روش شناسان مردمی درک می کنند که چگونه واقعیت اجتماعی و زندگی روزمره در گفت وگو و کنش متقابل ساخته می شوند....
تفسیرگرایی از نظر جامعه شناسی معرفت *
تفسیرگرایی از نظرجامعه شناسی معرفت به سه دسته تقسیم میشود:۱) تفسیرگرایی امریکایی ۲) تفسیرگرایی اروپایی ۳) تفسیرگرایی آلمانی که تفسیرگرایی اروپایی و آلمانی در مقابل تفسیرگرایی امریکایی قرار میگیرد. تفسیرگرایی اروپایی و آلمانی نیز ازلحاظ جامعه شناسی معرفت با یکدیگر تفاوتهایی دارند. تفسیرگرایی اروپایی انسان را مجاز به کنش می داند تا بتواند با سیستم جامعه سازگار شود. در تفسیرگرایی اروپایی، رابطه بین کنش و ساختار رابطهای انطباق گرایانه و انسجام گرایانه است. علت آن هم وضعیت حکومتی در اروپا میباشد. البته نکته مهم این است که وبر با اینکه جامعه شناسی آلمانی است، تفسیرگرایی او اروپایی است. اما آلمان با اینکه کشوری اروپایی است، تفسیرگرایی آن ویژگیهای خاص خود را دارد. آلمانها به دلیل تضاد گرایی، استبداد پادشاهی، دیکتاتوری شدید و عواملی از این قبیل، انبوه مردم را خاموش پنداشته و قشر روشنفکر را کنشگر می دانند. اما درامریکا که بر خلاف اروپا همه مردم از مهاجرین بودند، مردم باید سازمانهای اجتماعی و فرهنگ را به وجود میآوردند. به وجود آمدن سازمانهای اجتماعی و فرهنگ تنها با کنش جمعی امکان پذیر است. ولی در اروپا نهادهایی ازپیش تعیین شده وجود داشت که افراد باید با آن انطباق پیدا میکردند. این نهادها در طول تاریخ برای اروپا به وجود آمده بود. ولی امریکا از این تاریخ بی بهره بود. شخصیتهای اصلی امریکایی مید، بلومر و گافمن هستند. مهمترین مفهوم در تفسیرگرایی کنش است و بزرگترین اشتباه در مورد این واژه، تصور فردی بودن آن در همه زمانها است. به نظر بلومر تفاوتی میان کنش پیوسته و کنش نمادی وجود دارد. مهمترین مفهومی که کنش پیوسته و نمادی را میتواند توضیح دهد، مفهوم خود است....
این بحث می تواند ادامه داشته باشد ...
*(این بخش برگرفته از درس های دکتر ح.الف تنهایی می باشد )
عبدالمنان فرهمند ،
داوود مسرور ،
میرزاحسن سبحانی ،
عبدالغنی ایوبی و
محمدظریف بوستانی
با اندکی تغییرات و تلخیص از محمد علی امجدیان
مکتب روش شناسی قومی
این اصطلاح به معنایی روشهای است که مردم هرروزه به کار می برند ، روش شناسی مردمنگارانه اساسا برآن است (تاثابت کند که جامعه چیزی نیست جزء دستاورد عملی و پیوسته جاری افراد معقول )[1] این اصطلاح نخستین بار توسط هارولد گار فینگل در دهه 1940 ابداع شد ودرسال 1963 این مکتب تأسیس شد واین مکتب تاسال 1967 شهرت زیاد نداشت بعد از انتشا ر کتاب بررسیهادر روش شناسی مردمنگارانه گار فینگل به سال 1967 این دید گاه درسراسر آمریکا مخطبان فراوانی پیدا کرد گرچه این کتاب باآنکه به سبک دشوار ومبهمی نوشته شده بود علاقه بسیاری را به خود جلب کرد از جهت جغرافیایی روش شناسی قومی نخستین فراورده نظری چشمگیر ساحل غربی آمریکا ا ست وتا امروز نیزدر همین منطقه متمرکز مانده است واکنون گروه وسیع ازروش شناسان مردمنگار دربریتانیا نیز وجود دارند.
درآمد :
دربرابر ملا کهای علمی استانداردوموجود درطبقه بندی مسائل قابل مطالعه علوم مختلف، گارفینکل ملاک طبقه بندی راگروههای خاص وکوچک تلقی کرد وادعا نمود که می تواند به عدد گروهها، ملاکهای طبقه بندی مسائل را نیز بوجود آورد. بنا براین ، روش شناسی قومی مختصات هر قوم ویاگروه خاصی رامبنای شناخت وطبقه مشخصات علمی درطبقه بندی وشناخت شاخصهای وقایع اجتماعی ملاک شمرد.بدین معنی فینکل درادامه نهضت پدیدار شناسی وبویژه کارهای افرادی چون شوتز، مانهایم ونیزتفکرات جدیدی که درحوزۀ شناخت ساختارًگفتارً عامه حاصل شده بود مبادی پدیدار شناسی رادرامریکا رواج داد.او روش مطالعه خویش رابه منتهای جامعه شناسی خُرد ونسبی گرایی که از درک هر نوع فرایند اجتماعی کلان وجدلی ناتوان ــ می شد، سوق داد[2].نهضت روش شناسی مردمی به دو اعتبار قابل بررسی است: یکی حسن تدبیر گارفینکل دررسیدن به واقعیات پنهانی این سوی مثبت وبه اصطلاح استرنبرگ وجه انقلا بی کارگارفینکل است. وجه دیگر، بی توجهی گارفینکل نسبت به درک درست پویایی جامعه است که ازذهنیت گروههای خُرد وکوچک فراتر رفته وبه واقعیتی عینی تبدیل شده است. این وجه منفی کار گارفینکل است که اغلب شارحین مثل ذایت لین، ریتزرواسترنبرگ نیزبه سختی آن رامحکوم می کنند[3]
ریشه فکری:
این مکتب آنجا که مفاهیم آن با پدیده شناختی همانندیهای دارد و عقل ورزی اجتماعی وفهم مشترک و تشخیص حرکت و فعالیت انسان ها در حیطه زندگی روز مره است از افکار ادموند هوسرل وجامعه شناس پیرو آن آلفرد شوتز سرچشمه می گیرد که این دو دانشمند ازآرای جامعه شناس کلاسیک ماکس وبر آبشخوری فکری دارند. چنانچه ماکس وبر مطرح می کند : رفتارعبارت ازآن دسته اعمالی است که مبتنی بر عادات بوده ومعمولا تفکر و تفسیر انسان از موقعیت خود به خود ویااز سر سلسله برخورد های عادتی وسیستمی میان او ومحیط رخ می دهد وکنش بدین معنا هم اجتماعی است که درهر موقعیت اجتماعی خاص ممکن است تفاسیر گروهی از مردم به دلیل زندگی جمعی و گروهی شان مشترک باشد
همچنان از جریان فکری کارل مانهایم از تحلیل اسنادی اش که چنین مطرح می کند [4] : فعالیت های گوناگون فردی را درزمینه تجربه گروهی باید مورد تفسیرقرار دادو تفکر هرگز یک فعالیت جدا بافته وبدور از تاثیر های زندگی گروهی نیست ازهمین روی ـ تفکر را باید در چهارچوب زمینه اجتماعی اش در نظر گرفت هیچ فردی نیست که به تنهای باجهان روبرو شود وبرای پیدا کردن
اشتراک وافتراق با مکتب پدیدارشناسی :
دست اندر کاران معاصر جامعه شناسی پدیده شناختی ونیز روش شناسی مردم نگارانه ریشه های فکری شان را در فلسفه ی ادموند هوسرل (1859 -1938) می جویند بسیاری ازاندیشه های هوسرل الهام بخش تعدادی از جنبه های معاصر جامعه شناسی پدیده شناختی بوده اند به ویژه عمده ترین منبع الهام آلفرد شوتز بوده است . شوتز فلسفه هوسرل راگرفت وآن را به یک نوع جامعه شناسی تبدیل نمود وهمین جهت گیری است که مبنای جامعه شناسی پدیده شناختی وروش شناسی قومی را تشکیل می دهد. پدیده شناختی معاصر را یکراست می توان به کار شوتز ارتباط داد در روش شناسی مردمـنگارانه ،نفوذ هوسرل غیر مستقیمتر است. هارولد گارفینگل بنیان گذار روش شناسی مردمنگارانه از شوتز آموزش گرفت وتطبیق آرای گارفینگل وهوادارانش با افکار شوتزدرواقع مبنای عمده روش شناسی قومی راتشکیل می دهد.
تشابهات
هردو نظریه یک رشته علایق همانندی به جهان اجتماعی دارند هردو نظریه بر تعریف های اجتماعی ـ یعنی نحوه تعریف کنشگران از موقعیتهای اجتماعی وعملکردآنها بر پا یه این تعاریف تاکید می ورزند (ریتزر،1975) . وباز هردونظریه جامعه شناسی های خلاق به شمار میروند،زیرا کنشگران را نه به عنوان پذیرندگان منفعل بلکه به منزله ایجاد کنندگان صحنه فعال اجتماعی درنظر می گیرند (موریس ،1977).وانگهی ، این دونظریه هردو برجامعه شناسی زندگی روزانه ، یعنی اندیشه هاوکنش های بسیارپیش پاافتاده ،تاکیدخُرد بینانه دارند (داگلس 1980). تعریفهای اجتماعی ،خلا قیت وتاکید خُِردبینانه نه تنها عناصر ذاتی ومشترک این دومکتب به شمار می آیند بلکه علایق متقارن آنها رانیز نمودار می سازند.
تفاوت ها
باوجود این همانندی هاوهمانندیهای دیگر بین این دو مکتب تفاوتهای نیز وجود دارد که یکی از تفاوتهای اساسی میان این دو مکتب درزمینه روش شناسی است . بیشتر دست اندرکاران جامعه شناسی پدیده شناختی ،به ریشه های فلسفی شان وفادارمانده اند وبه نگارش نوشته های مفهومی وانجام دادن تجارب فکری می پردازند (فریمن،1980 جامعه شناسان پدیده شناختی تحقیق تجربی به نسبت اندکی را انجام داده اند.، یعنی به جز چند بررسی ومشاهده ای ، دراین زمینه کار چندان مهمی راارايه نکرده اند . برخی این قضیه را ذاتی جامعه شناسی پدیده شناختی می انگارند وبرخی دیگر آن را مرحله ای درتحول این نظریه می دانند . برای مثال ،ساتاس می گوید که دست اندر کاران جامعه شناسی پدیده شناختی دراین مرحله از تحول این نظریه بر«مبانی نظری فلسفی» تاکیدمی ورزند (1937 ، ص1).اماروش شناسی مردمنگارانه خصلتی بسیار تجربی داشته وکارهای تجربی اش بسیار بیشتر از مقالات فلسفی یانظری بوده است. نمونه های این تحقیقات عبارتند از،بررسی گفتگوهای تلفنی ،نقشه ها،گزارشهای روزنامه ای ،تشریفات قضایی ،سخنرانیهای سیاسی وحتی راه رفتن آدمها. روش شناسان مردمنگاردراین بررسیها عموما روشهای رابه کارمی برند که باروشهای تحقیقاتی جامعه شناسان وابسته به جریان اصلی چندان تفاوتی ندارند.اماآنها روشهای متمایزی رانیز ساخته وپرداخته اند . یکی از شناخته شده ترین روشهای متمایز آنها ، آزمایشهای نقض کننده نامیده می شود. این روش را گارفینگل پرورانده است تا ازین طریق اصول بنیادی روش شناسی مردمنگارانه را بیان کند. دستورالعمل اساسی این روش برای یک پژوهشگر ،رخنه کردن به یک محیط اجتماعی ، زیر پاگذاشتن یا(نقض کردن ) قواعد حاکم براین محیط وسپس بررسی بر خورد مردم بااین قانون شکنی است.
از جمله چیزهایی که روش شناسان قومی امید بررسی آن رادارند،این است که مردم چگونه واقعیت اجتماعی رامی سازند یابازسای می کنند. روش متمایز دیگراین نظریه ، تحلیل دقیق نوارهای سمعی وبصری است.روش شناسان مردمنگاربه تحلیل گفتگو بسیارعلاقمندند وازنوارهای ضبط صوت برای این کار بسیار استفاده می کنند. فیلمهای ویدیویی نیز درتحلیل رفتار هایی چون راه رفتن ، ارتباط رودررووکنش متقابل درمحیط های گوناگون، برای روش شناسان قومی بسیار سودمند بوده اند[5] .
روش شناسی:
روش شناسی قومی باکاهیدن جامعیت جامعه وتقلیل آن به پویشهای جدا وخُُرد ، روابط اجتماعی وکنش متقابل مردم را بیشتر از نقطه نظری بررسی می کند که به تفسیر وتعبیر افراد مورد مطالعه درمی آید . یعنی توجه پژوهشگر به چگونگی زندگی،کنش ها ومعیار های کنش افراد است.
گارفینگل معتقد است که مردم واقعیت اجتماعی را همانگونه که هست می پذیرند،بدون آنکه هیچ گونه پرسشی پیرامون آن داشته باشند.ولی چنانچه مردم باطن اموروحقانیت معیارهای اجتماعی رابه پرسش بگیرند، بایدتعریفی غیرازآنچه که وجود دارندارائه دهند. به عبارت دیگرمردم برحسب عادت، زندگی خودرابامعیارهای فرهنگی واجتماعی تنظیم می کنندوتنها به تکرارقوالب رفتاری مشغولند، وازتوجه به معنای کنش خویش ویا«من پدیداری »غافلند. بنابراین وظیفه جامعه شناس این است که این مفاهیم وپدیده های ظاهرا طبیعی رابرای مردم مورد مطالعه اش به زیر سؤال ببردوآنهراابه دوباره فکرکردن وادارد. تابتواند بدینوسیله موضوع موردمطالعه اش رابهتربشناسد. گرچه بااین روش برجنبه تفسیرگرانه انسان وخلاقیت وتوانایی او درخلق مفاهیم وهنجارهای اجتماعی تآکیدمی شود ولی غفلتاّ درموردتاثیر رابطه میان ساخت کنشهای روزمره خرد باساخت اجتماعی ـ اقتصادی کل نظام ،سبب شده تا تحقیـقات آنهابه سوی پژوهشهای خُردگرایانه سوق پیداکند.ازاین رو جامعه شناسی را از پرداختن به یکی از مهمترین وظایفش که شناخت مسائل ومشکلات ساختی جامعه است دور کرده وبه قول استرنبرگ،به جای پرداختن به مسائل نژادی یا قومی وبرخوردهای طبقاتی وسوء استفاده حکومتهای وقت ،جامعه شناسی رابه شناخت پدیده های چون «تحلیل مصاحبه ها» بررسی موقعیتهای «شکننده» وشیوه راه رفتن «یاموقعیتهای شک آور» وغیره وروابط مادی روزمره محدود ساخته، وموجب شده است تا جامعه شناسی از درک رابطه جدلی همین موقعیت خُرد در سطح کلان غافل بماند.
گارفینگل مکانیزم رسیدن به حقیقت ذهنیت افراد را از وارد کردن «شوک» به روابط عادتی می داند تابدین وسیله بابه هم خوردن هماهنگی عادتی پرسش شونده، واقعیت رابفهمد. بنابر این، واقعیتی که روش شناسی قومی درصددشناخت آن است. ساخت کنش و معنای زندگی توسط مردم عادی درفرایند زندگی روزمره است. یعنی آنچه که مردم انجام می دهند تاجهان رابدان وسیله معنا کنند. واین امرتنها از این راه میسر است که روال عادی زندگی نهادی مردم باایجاد سؤال وپاسخهای غریب از حالت عادی خارج شود.گارفینگل این حالت را«احتساب بازنگرانه» می نامد. زیرا فرد درحالت بازنگری موقیعت جدید قرار می گیرد تافراترازپرسش وپاسخهای معمول، بازنگری کرده وسپس جامعه شناس توصیف یاشرحی ازماوقع رابه اصطلاح احتساب نماید. مفهوم «احتساب بازنگرانه» همراه باتاکید برخصلت«شاخص بودن»وقایع نسبیت گرایی شدید این مکتب رابه موقعیتهای خاص نشان می دهد. این مفهوم همراه باذهنیت گرایی خردگرایانه غیر جدلی، روش شناسی قومی رابه مکتبی محافظه کار وغیرمتعهد تبدیل کرده است که ازپاسخگویی به مشکلات اجتماعی ناتوان است[6].
شیوه های پژوهش:
الف)» روش شناسی مردمی وجامعه شناسی عینی:
آنچه اجزاء وعناصر متشکل طرحهای مختلف روش شناسی قومی را از چتر واحدی قرارمی دهد، ماننددانش، نظریه پردازی،گفتگوهای رویاروی،مکالمات تلفنی یا حتی «هنرقدم زدن» ،شیوه استدلال ومنطق عملی است که برهمه آنها حاکم است. یعنی راههای عملی که اعضای گروه،موقیعتهای مختلف رابرای خودقابل فهم می سازند؛ یابه معنایی ازجهان دست می یابند روش شناسان مردمنگار این امررابدیهی تلقی می کنند که «دانش همان جهانی است که مادر آن زندگی می کنیم».آنچه ازدیدآنها واقعیت این جهان راخلق می کند،جنبه های فردی معانی ذهنی است که آن رادرعناوین تحقیقات این رشته می توان ملاحظه کرد. بایددانست که ازاین موضوعات، جامعه شناس رسمی تنها به عنوان منابع کار خود استفاده می کند. روش شناسی مردمی نظرهای مردم رادرذهن وعملشان به صورت تفصیلی استخراج می کند وموردبهره برداری قرار می دهد، تاپی ببرد که آنها چراآن طورعمل می کنند. روش شناسان قومی وضع طبیعی واجتماعی مردم راموردمداقه قرارمی دهند، تابر مبنای آن بتوانـندعادات وآداب خود واطرافیانشان ونیز انگیزه های عملی آنها رامورد معاینه وبررسی ــ قراردهند. بامطالعه این عوامل،روش شناسی مردمی پی خواهد برد که چگونه مردم به حوادث اطراف خود معنی میدهند وروابط رابرپایه عقل سلیم احساس می کنند وبه آن پاسخ می گویند. تأکید برفعالیت های روزمره ومطالعه تمامی جنبه های حیات اجتماعی ونه صرفاّّ صورتهای ساخت یافته همان چیزی است که روش شناسان مردمی آن را «عینی بودن دست اول » نامیده اند.
گارفینگل برای نشان دادن اهمیت معرفت عامیانه دربرابردانش عالمانه، آزمایشات وتجربیات زیادی رابردانشجویانش تحمیل می کرد. به عنوان مثال از دانشجویان می خواست که مصاحبه ای باافراد خانواده خود ترتیب دهند، اگر آنها بامشکل روبه رومی شدند، ازآنها می خواست که مصاحبه راتجدید کنند. اواز دانشجویانش می خواست که فقط پاسخ بلی وخیر بگیرند واین برای آنها ایجاد مشکل می کرد؛ وازآنجا که دانش عامیانه یعنی روابط زندگی روز مره بربدیهیات مسلم وناخودآگاه متکی است، این گونه رفتارهاوپرسشها درجریان عادی مراودات اختلال ایجادکرده، موجب خشم وواکنش های غیرعادی افراد می شود. درآزمایش دیگرگارفینکل دانشجویان خودرابه خانه روانه می کرد وازآنها می خواست که مانند یک مهمان یعنی خیلی مؤدب وبا احترام وتعارف رفتارکنند، دراین حال عکس العمل افراد خانواده باسوء تفاهم وحتی خصومت همراه بود. همچنین افرادخانواده دربرابراین پرسش مکرر دانشجویان که آیا مریضی؟ طوری شده ای؟ یاداری شوخی می کنی؟ وغیره واکنش نشان می دادند.
درتمامی این مطالعات آزمون فرضیه یااثبات آن مطرح نیست، بلکه هدف آن است که بدین وسیله داعیه های روش شناسی مردمی مدلل وروشن گردد؛ اول آنکه وابستگی افراد رابه دانش مبتنی بربدیهیات مسلم نشان می دهد،ثانیاََ کاری که کنشگران می کند،یعنی سعی در ایجاد نظم وجهت دادن به آن به هم می خورد. بدین سان روش شناسان مردمی درجستجوی روشهای است که بتواند «نگرش طبیعی» شوتز رابه صورت پدیده قابل تحقیق درآورد تا اعمال زندگی روزمره راکه ماهرانه سازمان یافته است به معرض نمایش بگذارد.بنابرآنچه گذشت کانون توجه روش شناسان قومی حوادث روزمره است وتأکید شان بردرک رفتار اجتماعی از طریق آن است. روش شناسان این مکتب برای این امردودلیل عمده ارائه می دهند:
۱ . آنکه هرفردحتی اگرجزءافراد غیرعادی جامعه باشد بیشترین وقت زندگی خودرابه کارهای معمولی وعادی می گذراند.دوم آنکه حوادث روزمره اجتماعی به دلیل عادی بودنش،درقلمرو جامعه شناسی رسمی نمی گنجد درحالی که شایسته مطالعه عمیق است. برحسب این نظر عمده ترین روش عملی درتحقیقات روش شناسی مردمنگارانه مشاهده وبرخوردمستقیم باپدیده های زندگی است تابتوان براساس آن به چگونگی ابداع ودرک عمل انسان درحین اجرا دست یافت[7].
(پس دو چی؟)
ب) یکتابودن موقعیت:
روش مطالعه موارد منحصر به فردیاویژه، یکی دیگراز شیوه های برخورد روش این مکتب باواقعیت اجتماعی است،بدین معنی که برای درک کامل یک پدیده فردباید اعتقاد به واقعیت عینی یکسان را کنار بگذارد وهر موقعیت راجداگانه مورد مطالعه قراردهد. ازآنجا که درک هرفرد انسانی تابع تجارب زندگی خاص اوست،وهرکس به نحوی اززبان وعبارات واصطلاحات استفاده می کند، بنابراین تجربه شخصی افراد واقعیت روزانه راازمنظر خاصی ملاحظه می کند، وازاینجاست که معانی وتعابیرمختلفی ازیک واقعیت پدیدمی آید.نظم ساخت یافته نزد افرادمختلف به صورت متفاوتی درفعالیتهای روزمره ظاهر می گردد واین امرجریان نظم راقابل مطالعه ومعنی دار می سازد، دراینجا گارفینگل با شوتزهمداستان شده، معتقد می شود که برای فهم معنای یک عمل لازم است در طی مشاهده مستقیم ومداوم به زندگی روزمره وریشه های آن درگذشته که درتجربیات افراد نهفته است، بپردازیم واین امر جریان زمان رابرای فهم معنای کنشهای الزام آورمی سازد؛ یعنی هرعمل درفرایند زمانی قابل درک است، دست یافتن به معنای منحصر به فرد هرپدیده اجتماعی پیدا کردن معنای دقیق آن است امرمستلزم کوشش قابل ملاحظه ای است. باید اندیشیدوطرح ریزی کرد، درطرحهای تجدید نظرکرد، باید منتظر وقایع بود، اطلاعات به دست آمده راباید تفسیرکردواین عمل ممکن است به همکاری چند نفراحتیاج داشته باشد[8].
ج) زمینه ها و روشهای خاص :
جلوه های سخن گفتن معمولی، اساس دونوع پژوهش رادر این مکتب تشکیل می دهد: یکی مربوط به فراگیری سخن دردوران کودکی وزمینه قواعـدی است که کنشهای متقابل معمولی اورا ممکن می سازد. این مسئله، به بررسی آموزش غیر رسمی (تلویحی) که دراصطلاح «اجتماعی شدن » نامیده شده،منتهی می شود. همچنین پژوهشی دراین مورد که کودک چگونه زمینه سخن گفتن راکه درنهایت او رابه اداء کردن مناسب جملات وصحبت کردن بادیگران قادر می سازد،درخود احساس می کند.دیگری نوع تحقیق که معمولاََََ به کودکان ارتباط ندارد، تحول وتوسعه ساده همان اصول درسطح وسیع تری است. دراین مرحله توجه به کیفیت دریافتهای مقدماتی ساخت جامـــعـــه وشیوه بهره برداری ازآن متمایل می شود. سپس شیوه واشکال سخن گفتن معمولی اساسی می شود تا در یابیم که چگونه اشخاص درطی گفتگو وکنش متقابل به یکدیگر آموزش می دهند. این نوع تحقیق فرد را به عنوان مفسر مفروضات وقواعد زبان که قبلا فراگرفته است،درنظرمیگرد[9].
مفاهیم بنیادی روش شناسی قومی:
توضیح دادن. توضیح دادن فراگردی است که انسانها ازطریق آن جهان رابرای خود قابل درک می سازند ویا توضیح دادنها همان شیوه های اند که انسانها به وسیله آنها ـ موقعیتهای خاص را مورد توصیف ، تحلیل ، نقادی وآرمانپردازی قرارمی دهند. روش شناسان مردمنگار توجه زیادی رابه تحلیل توضیح دادنهای مردم ونیز شیوه های ارایه ونحوه پذیرش (یارد) آنهاازسوی دیگران ، اختصاص می دهند.
یکی از دلایل اشتغال ذهنی روش شناسان مردمنگار به تحلیل گفتگو همین امراست . برای مثال وقتی دانشجو دلیل رد شدن دریک امتحان را برای استادش توجیه می کند ، درواقع ، نوعی توضیح دادن را ارایه می نماید این دانشجو ازاین طریق می کوشد این قضیه رابرای استادش قابل درک سازد[10]. روش شناسان مردمنگاربه بررسی ماهیت این توضیح دادن ونیز آن رویه های عملی که دانشجو درهنگام ارایه توضیح دادن به کار می برد ،علاقمندند ودر ضمن می خواهند بدانند که آیا استادش توضیح اورا می پذیرد یانه. درین میان ازین جریان روش شناسان قومی تجزیه وتحلیل خودرا نموده و واقعیت امررا یابیده ورفتار که تحت هنجارهای حاکم صورت می پذیرد نیز مشخص می نمایند چراکه انسان ها همیشه یک سلسله رفتار های را ازخود تبارز می دهند که نمایانگر هنجار حاکم موقعیت فردمی باشد و واقعیت چیزی دیگری است که ازطریق توضیح دادنها به فردمتقابل خود روشن می سازد. واین توضیح دادن هاست که درشناخت برقراری روابط افرادجامعه درزندگی روزمره رول مهم را بازی می کند وروش شناسان قومی باایجاد این مفهوم می کوشند نوعی بررسی ازجامعه درزندگی روزمره داشته و واقعیت عقلانی رادریابند .
تعبیرپذیری . اصطلاح تعبیرپذیری اززبانشناسی گرفته شده است که درآنجا به این خاصیت جملات اشاره داردکه می توانند در محیطهای متفاوت معانی متفاوتی داشته باشند. برای مثال، جمله «هوابارانی شده» ، دراین موقعیتهای متفاوت معانی متفاوتی دارد: درروزی که از مدتها پیش خودمان رابرای یک گردش دسته جمعی آماده کرده باشیم ، درپایان یک دوره خشکسالی ، زمانی که آب رودخانه بیش ازحدبالاآمده باشد و یاوقتی که شخص دردرجه حرارت نزدیک به صفر رانندگی می کند[11].روش شناسان مردمنگار این نظر رامی پذیرند که همه توضیح دادنها درواقع همه عبار تها وکنشهای عملی را بایددرچهارچوب محیط خاص شان مورد تفسیر قرار داد بدین معنی که جمله همان جمله است اما در هرمحیط ویادر هر شرایط همان جمله تعبیر خاص خودرا درموقعیت های متفاوت دارد واین واقعیت است که همه روزه درزندگی انسانها اتفاق میافتد که فرد درموقعیت های متفاوت تعبیر های متفاوت ازکنش هاو بینش هادارد که روش شناسان مردمنگارباایجاد این مفهوم بنیادی اش می خواهند واقعیت های اجتماعی راازتعبیرهای متفاوت جامعه درموقعیت های خاص مورد مطالعه قرارمی دهند این به آن معنا است که روش شناسان قومی نباید برداشت شان رااز واقعیت به کنشگران تحمیل نمایند ، بلکه باید بکوشند خودشان رابه جای آنها بگذارند تا بتوانند آنچه راکه می گذرد درک کنند.
اصلِ وغیره: همه موقعیتها جنبه ناکاملی را دربرمی گیرند که مشارکت کنندگان دراین موقعیت ها ،باید باآنها سر کنند . همه ماباوجود برخوردباموقعیتهای مبهم ،باز زندگی اجتماعی مان راانجام می دهیم وبا یک اطلاع مبهم امورمان رامی گذرانیم ، با این تصور که بعدها این اطلاع وضوح بیشتری خواهد یافت.بعد ازآن که برپایه یک اطلاع مبهم کنش مان راآغاز می کنیم ، به دنبال اطلاعات دیگری درمیحط عملی کنش می گردیم تااز این طریق آنچه را اتفاق افتاده است بهتر درک کنیم وازآن سر دربیاوریم . اگر دربرخوردباهر موقعیت مبهمی ،به جای عمل کردن به چون وچرا درباره ابهام آن میپرداختیم ، زندگی اجتماعی به ندرت تحقق پیدا می کرد.برای آن که زندگی اجتماعی امکانپذیر گردد، همه ما بایداصل وغیره رابه کار بندیم.
(وضیح اصل و غیره کامل نیس ؟؟؟)
روش سندی: هم آدمهای معمولی وهم جامعه شناسان از روش سندی استفاده می کنند . این روش مستلزم کوششی است در جهت تشخیص ( یک الگوی مسلط در ورای یک رشته نمودها،بدان سان که هرنمودی نشانگر، بیانگرویاسندی دال بروجود الگوی مسلط تلقی شود) چه آدم معمولی چه یک جامعه شناس نمی تواندبه تحلیل رویدادهای جداازهم خرسند باشد، زیرا هردو نیازبه این دارندکه الگوی مسلط براین رویداد را کشف کنند[12].
زبان طبیعی: این نظام عملکرد به انسانها اجازه می دهد تا در باره تولید عینی ونمایش زندگی اجتماعی ، بگویند وبشنوند وشهادت بدهند . زبان طبیعی مانند مقولات زبان شناختی نیست. این زبان با ساختاربنیادی کنش متقابل گفت وشنود سروکار دارد.چنانچه دیده ایم ،این زبان مورد توجه تحلیلگران گفتگو است . نمونه های این زبان شیوه را در برمی گیرد که آدمها از طریق آن در گفتگو هایشان نوبت می گیرند ویادرصورت قطع گفتگو درصدد رفع ورجوع این قضیه برمی آیند[13].
آرای هارولد گارفینگل
گارفینگل به عنوان پایه گذار روش شناسی ومبدع لغت اتنو متدولوژی ، هدف آن را متوجه طرح توصیف قوم نگاری وتحصیل روش های می داند که عاملین عمل در بیان زندگی اجتماعی به کار می برند. به عبارت دیگر روش شناسی مردمی این هدف شوتز راکه جهان اجتماعی به وسیله کنشهای کنشگران درحین عمل وبراساس مفروضاتی که بدیهی ومسلم تلقی می گردد تولید و نوبه نو می شود، به کارمی گیرد.گارفینگل روش شناسی مردمی را به عنوان پاسخی به «مسئله نظم» ارائه داده است ؛ پیش از او مکتب اندامگرایی بادر نظرگرفتن «نظم اخلاقی» به عنوان تضمین کننده وحدت اجتماعی ، راه حلی را ارائه کرده بود که گارفینگل به شیوه پارسونز آن را از نومطرح کرد ، لیکن نامبرده نظریه نظم را به نفع تحقیق درفرایندی که به وسیله آن «بی نظمی » ازدرون جریان زندگی اجتماعی روزمره ظاهر می شود ،مردود اعلام کرد. این موضوع تنها کانون مشروعیت مطالعه او گردید[14]. از آنجایی که روش شناسان مردمی متعقدند آخرین حرف را می زنند و آنچه می گویند در رابطه بازندگی اجتماعی ، کل حقیقت است ، افراطی هستند؛ چنین برخوردی از نظر جامعه شناسان به هیچ وجه موجه نیست .
به طورخلاصه روش شناسان مردمی برای ساخت روابط اجتماعی اصالت قائل نیستند وبرخلاف جامعه شناسان ، برای نهادهای اجتماعی وسازمانها موجودیت خارجی وعینی قائل نمی شوند. در واقع در این دیدگاه آنچه جامعه را به صورت یک مجموعه به هم پیوسته درمی آورد ،ارزشها ، هنجارها ، ومبادله نقشها نیست؛ بلکه روشهای است که مردم از طریق آنها فرض وجود نظم وواقعیت اجتماعی رامی پذیرند. به عبارت دیگر ،نظم به وسیله ذهنیت افراد شرکت کننده در تعامل ، به وضعیتها داده می شود وپدیده ای عینی وخارجی نیست. نکته اصلی این است که افراد چگونه به کنش متقابل می پردازند. روش شناسان مردمنگار به جای مطالعه قواعد رفتار واصول حاکم بر روابط اجتماعی ، به جستجو ودرک شیوه های عملی می پردازند . که شرکت کنندگان دریک کنش اجتماعی از لحاظ زبانی آن شیوه های رابه کار می برند.که نظم دربطن هرجریان اجتماعی نهفته است وامرخارجی واجتماعی نیست ؛ زبان نیز دراین میان نقش مهمی را ایفا می کند ، زیرا دربرداشتهای ذهنی ماازروابط اجتماعی نقش مهمی دارد.
تعاریف
روش شناسی قومی
تعریف اول: روش شناسی قومی ، فعالیتهای روزمره رابه عنوان روشهای اعضا مورد تجزیه وتحلیل قرارمی دهد؛ روشهای که درصددند فعالیتهای روزمره را برای تمام اهداف عملی ، به صورت روشن وعقلانی وقابل فهم سازند ؛ قابلیت بازتابی بُِّعدی ویژه از کنشهای عملی ،موقعیتهای عملی ،معرفت عقل سلیم از ساختهای اجتماعی ومنطق عملی جامعه شناختی است. قابلیت بازتابی این پدیده به ما اجازه می دهد تا وقوع فعالیت های روزمره را به بررسی بگیریم وزمینه مطالعه آنها را فراهم سازیم. هدف از مطالعه آنها عبارت است از: 1) فراگرفتن اینکه چگونه فعالیتهای معمولی وواقعی اعضا از روشهای تشکیل شده است که، درموقعیتهای عملی ، بااستفاده از عقل سلیم واستدلال های عملی ساختهای اجتماعی را قابل فهم وتجزیه وتحلیل می سازد. 2) کشف خصایص صوری کنشهای پیش پاافتاده عملی وعوامانه «ازدرون » شبکه های فعلی واقعی به عنوان دستاوردهای مستر شبکه ها.
تعریف دوم: مطالعه روش شناسی مردمی ، درصدد است که کنش های عملی موقعیت های عملی ومنطق عملی جامعه شناختی رابه موضوعاتی بدل کند از نظر تجربی قابل مطالعه باشد ، به همین سبب به جای توجهی که معمولا بروقایع غیر عادی می شود، تلاش می کندتا این توجه رابه فعالیتهای کاملا پیش پاافتاده زندگی روزمره معطوف کند،ودرصدد است تااز آنها فی نفسه آگاهی یابد.
تعریف سوم: واژه روش شناسی قومی ،به تحقیقی اطلاق می شود که درباره خصایص عقلانی بیانهای قالبی ویا کنش های عملی دیگر به عنوان فعالیت های سازمان یافته وظریف زندگی روزمره به مطالعه می پردازد . روش شناسی مردمی چنین تحقیقی را بنفسه پدیده جالب می داند وروشهای برای مطالعه آن تجویز می کند[15].
بنا به تعاریف فوق محوری ترین مطالعات روش شناسی مردمنگارانه کنش میان اعضا ، ارتباطات ، مکالمات ، وزبان است وتکیه اصلی براین است که چگونه افراد درعمل روابط معنی داری با دیگران برقرارمی کنند وباتکیه بر عقل سلیم به این روابط شکل می دهند.
ایستایی شناسی اجتماعی: به اعتقاد گارفینکل انسان امروزی،درزندگی اجتماعی یازندگی روزمره که مهمترین واقعیت اجتماعی ازنظروی است، دچارعادت است نه تفکر، وبه اصطلاح پدیدارشناسان ، انسان درگیرفکر است ونه بازتاب. به عبارتی اگربه زندگی «روزمره ی » مردم توجه کنیم، درخواهیم یافت که معانی و«مفاهیم بدیهی» رفتارانسانی درخود پیچیده است؛ به شیوه هائی که این مفاهیم بدیهی وقالبی پوششی می شوند تا رفتارحقیقی انسانی رااز دید پژوهشگر پنهان کند. جامعه شناسی متعارف یاکلا سیک درحقیقت، مطالعه ی این قالبهای پوششی واین مفاهیم کریستال شده ومقوله بندی شده رابه عهده دارد. درصورتی که انسان دروقایع روزمره ی خود می تواند تمام این واقعیتهای مصنوعی راشکسته وپایگاهی نو وجدیدی برای خود بیافریند؛ به شکلی که حتی مثلاَ مردی می تواند پایگاهی مرد بودن خودراشکسته وباگرفتن ذهنی نقشهای جنس زن، برای خود پایگاهی زنانه بسازد ویا برعکس . پس روش شناسی قومی درحقیقت می تواند اعتراضی باشد برسنت متعارف ومسلط جامعه سرمایه داری . بدین وسیله می توان مفهوم پایگاهی حاکم را با بازسازی ذهنی به پایگاهی محکوم ویا برعکس آن تبدیل نمود . فقط کافی است ذهنیت افراد درجهت این شکستن وباز سازی پایگاهها توفیق پیدا کند واز حدجاری وعادتی گذرکند. زیرا که انسان درحالتهای معــمولی بیشتردرسطح نمونه های جاری ومسلط اجتماعی عمل می کند. زیرا که نوعی «باز نگری پیوسته » درجامعه جاری است که به توسط همین بازنگری پیوسته انسان های یکه جامعه شبیه به هم ومنظم عمل می کنند. دراینجاست که بازمیتوان ازمفهوم شکنندگی نقش ها به ریشه های نگرشی جدلی وریشه ای نسبت به نقد رفتارعادی این نهضت، که نقطه مثبتی دراین مکتب است،پی برد.
گارفینکل برای رسیدن به عمیق وقایع نگرشهای ذهنی افراد معتقداست که تکنیکهای معمول وجاری درتحقیقات نمی تواند مشکلی رااز کار محقق برطرف نماید؛ واین به نوع رفتار روانشناسی انسان امروز مربوط می شود.در ادامه کارپدیدار شناسی گارفینکل به آنجا می رسد تا مدعی این نکته شود که آنچه درجامعه اتفاق می افتد، تنهاکنش و واکنشهای عادتی مردم است وباشناخت این کنش وواکنشها به هیچ واقعیتی نمی توان رسید؛ مثلا اگر شما باضبط صوت یاپرسشنامه به میان مردم بروید ونظر شان رادرمورد احتکار،جنگ ، اعتیادویا هرمسئله دیگری بپرسید، معمولا حرفهای قالبی و تکراری می شنوید. هیچ کس حرفی ازدرون نمی زند؛ چون هیچ کس به درون خود رجوع نمی کند ولذا پژوهشگر نمی تواند به واقعیت امورپی ببرد .و بنابراین به گزارشهائی کلیشه ودورازحقیقت می رسد مثال ساده وعینی تراین موضوع رادررفت وآمدهاوگفت وشنودهای خود می بنیم تابه همدیگرمی رسیم، شروع به احوالپرسی می کنیم وتعارفات ملون تحویل هم می دهیم، ولی تامسئله کوچکی پیش میآید اختلافات درمیان ماشعله ور می شود؛ یعنی ما در عالم واقع نه تنها یک قدم هم به نفع یکدیگر برنمی داریم. بلکه برضدیکدیگرفعالیت می کنیم بنابراین ،تعارفات ، هیچ کدام واقعیتهای زندگی نیستند واگر بخواهیم به این رفتارها وگفتار ـ ها وکردارهای عادتی توجه کنیم،هیچ وقت به کنه قضایا نخواهیم رسید.گویا اساسا واقعیتهای اجتماعی رانشناخته ایم، مثلا وقتی راجع به اعتیاد نظردیگران رامی پرسیم . شخص پاسخگو یااعتیاد دارد ویا ندارد، پس یاتظاهرمی کند ویامی ترسد، یاچیزی شبیه این گونه مسائل. پس هیچگاه به واقعیت نیت افراد که درکنج دل آنها نهفته است، نخواهیم رسید. روش شناسی قو می بسیارزیبا وبادقت به این مسئله توجه می کند. اگرچه فینکل نگرشی غیرسیاسی وغیرجدلی دارد ولی درتحلیلهای اومثال های جالبی از سریان تحمیق و استثمار در جامعه امریکا مشاهده می شود، که چگونه سیستم حاکم ازهمین راه عادتی مردم استفاده می نماید: برای مثال قیمت هرکیلو گوشت درامریکا به فرض اگردو دلار باشد واگرنظام بخواهد آن را به چهار دلار بفروشد، افزایش قیمت را درطی زمان به تدریج به اجراء می گذراند؛ چون مردم هرچیزی راباعادت می پذیرند. ولی اگر یک مرتبه وبدون مقدمه باموضوعی روبروشوند،آن رانمی پذیرند و در مقابل عکس العمل نشان میدهند. این خاصیت درتوده مردم است که روانشناسی توده به ما می آموزد. آنها عادتی زندگی می کنند وهیچ وقت فکرنمی کنند. ظاهرا این قول قرآن کریم همه جا مصداق دارد که میفرماید: «اکثرهم لایشعرون» و «اکثرهم لایعقلون» اکثریت مامردم واقعا شعورزندگی کردن رانداریم وفکرنمی کنیم که چه باید کرد؟ همین طودنبال هرامری رابدون لحظه ای تعقل وتفکرمی گیریم وراه می افتیم. که خود نمونه های از رفتارعادتی است چنانچه اگرهمیشه باتفکروتعقل حرکت نمایم اشتباهات در زندگی روزمره ماخواهد کم بود[16].
پنج نظر بنیادی درباره ماهیت اجتماعی:
1- واقعیت به عنوان یک فعالیت بازاندیشانه : ازدیدگاه روش شناسان مردمی ،همه ما درفرا گردی ازآفرینش فعالیت اجتماعی ازطریق اندیشه ها وکنشهایمان ،مشارکت داریم. اما به هر روی ،ازآنجاکه این فراگردرا ازخودمان پنهان می کنیم، به ندرت ازوجود آن آگاهی داریم. "روی این ملحوظ است که روش شناسان قومی از آزمایشهای نقض کننده کارمی گیرند" هنگامی که به یکی سلام می کنیم واو نیزمتقابلا به ما سلام می کند هردوی مابه این آگاهی نداریم که یک کار عادتی راانجام می دهیم. اما زمانی که طرف مقابل روی ترش می کند و درپاسخ سلاممان با بی اعتنائی ازکنارمان رد می شود، تازه آگاه می شویم که داشتیم یک واقعیت اجتماعی راایجاد می کردیم ولی در این کارموفق نشدیم . پس ازاین قضیه ،غالبا سعی می کنیم باتوجیه واکنش ناشایسته طرف مقابل ، جریان سلام علیکهایمان را ترمیم کنیم ("اوحتما سلام مرانشنید "ویا" شاید حال خوشی نداشت ").
2- واقعیت به عنوان یک مجموعه دانش منسجم. آدمها ونیز جامعه شناسانی که آنها رامورد بررسی قرار می دهند، جهان رادرچهارچوب واقعیتهای منسجمی سازمان می دهند. مسأله وقتی پدیدار می شود که دانشمند اجتماعی بخواهد نظمی را ازخود تحمیل کند که بانظم مورد کاربرد کنشگران یکی نباشد. روش شناسان قومی که به مطالعه استعداد بازاندیشی انسانها پایبندند َ، عموما به این مسأله آگاهی بیشتری دارند وسعی می کنند دامنۀ تحریفهای ناشی از این مسأله رامحدودترسازند.
3- واقعیت به عنوان یک فعالیت مبتنی برکنش متقابل: واقعیت اجتماعی به گونه "حاضر و آماده" وجود ندارد. وجود واقعیت به کنش متقابل بی وقفه وساخت اجتماعی واقعیت ازسوی مشارکت کنندگان، بستگی دارد.
4- شکنندگی واقعیت: واقعیتهای اجتماعی ساختارهای سختی نیستند بلکه پدیده های خلق شدۀ شکننده ای اند که می توان به شیوه های گوناگون آنها رادچار اختلال کرد. این نظر یکی ازمبانی علاقۀ روش شناسان مردمنگار به آزمایشهای نقض کننده می باشد. ازآنجاکه واقعیت های اجتماعی شکننده اند، هم روش شناس قومی وهم آدم معمولی می تواند آنها رانقض کند. یک روش شناس مردمی می تواند این کار را برای بررسی فراگرد ساخت واقعیت ، به گونه ای آگاهانه انجام دهد.
5- تحرک پذیری واقعیت : انسانها درانواع عرصه های اجتماعی زندگی می کنند ومی توانند ازیک واقعیت به واقعیت دیگرحرکت کنند. برای مثال ماهر روزه به آسانی ازکلاس درس به میدان ورزشی حرکت می کنیم، با آنکه این دو فعالیت به دو عرصه بسیار متفاوت زندگی اجتماعی تعلق دارند . یکی ازموارد شدیدتر این قضیه، وقتی اتفاق می افتد که آدمها "عادی" به مواد مخدر معتاد می شوند و یا یک آدم خدا نشناس به بنیاد گرایی مذهبی روی می آورد. رفتارهایی (مانند آدمخواری ) که دریک محیط آن راقابل قبول نمی دانیم، شاید دریک محیط دیگر(برای مثال، بعد ازیک سانحۀ هوایی وزنده ماندن چند نفر در یک بیابان بی آب و علف) پذیرفتنی باشد [17].
تکمیل جنسیت: به نظرمی رسد که دراین جای هیچ بحثی نیست که جنسیت فرد مذکر یامؤنث مبنایی زیست شناختی دارد. چنین تصور می شود که آدمها رفتاری ازخود نشان می دهند که نتیجه ساختمان زیست شناختی آنها می باشد. معمولا تصورنمی شود که آدمها جنسیت شان را تکمیل می کنند. حال آن که برعکس، جنسیت آشکارا یک دست آورد است و آدمها برای آن که برخوردار از خاصیت جنسی مذکریامؤنث جلوه کنند، باید به شیوه های معینی صحبت وعمل کند. به هرروی، عموما چنین تصورمی شود که برای آن که یک فرد مرد یازن جلوه کند،به گفتاریارفتار خاصی نیاز ندارد.روش شناسان مردمنگار قضیه جنسیت را مورد بررسی قرارداده و برخی به نتایج بسیار غیرعادی رسیده اند . نظر روش شناسان قومی در این باره، به یکی از نمونه های مورد بررسی فینکل درزمینه اثبات سودمندی این جهتگیری برمی گردد. دردهه 1950 گارفینکل به شخصی بنام آگنس بر خورد که بی چون وچرا یک زن به نظرمی رسید. او نه تنها اندام یک زن راداشت، بلکه ازمناسبترین اندازه های بدن یک زن نیز برخورداربود. اوهمچنین ازصورتی زیبا، قیافه دل پذیرَ، چهره بی مو و ابروانی کشیده بهره مند بود و ماتیک نیز زده بود، آیا او با آنکه ازهر نظریک زن می نمود، واقعا یک زن بود ؟ گارفینکل کشف کرد که اوهمیشه یک زن به نظر نمی رسید. درواقع ، زمانی که فینکل به اوبرخورده بود، داشت مقامات مسئول را مجاب می کرد که به یک عمل جراحی برای تغییراسباب جنسیت ازمردانه به زنانه نیازدارد. آگنس درزمان تولد به عنوان یک مرد به دنیاآمده بود. درواقع او تا سن شانزده سالگی از هر نظر یک پسر بود اما وقتی به شانزده سالگی رسید، احساس کرد که وضعیت غریبی برایش پیش آمد. برای همین، ازخانه اش گریخت و لباس پوشیدن دخترانه را آغاز کرد. بزودی پی برد که لباس پوشیدن مانند یک زن برایش کفایت نمی کند و اگر می خواهد به عنوان زن پذیرفته شود باید یاد بگیرد که مانند یک زن رفتار کند.پس از چندی رفتارهای پذیرفته شدۀ یک زن رایادگرفت ودرنتیجه به عنوان یک زن به خودش و به دیگران معرفی شد. دراینجا نکتۀ کلی تراین است که زن یا مرد زاده شدن برای زن یامرد بودن ما کفایت نمی کند،بلکه برای معرفی شدن به عنوان یک زن یامرد، همۀ ما باید رفتارهای معمول زنانه یامردانه رایاد بگیریم وهرروزه آن راازخودنشان دهیم تنهادراین صورت است که زن یامرد به معنایی جامعه شناختی آن می شویم [18].
آزمایشهای نقض کننده: روش شناسان قومی درنخستین سالهای پیدایش به خاطرکار برد آزمایشهای نقض کننده، برسرزبانهاافتاد. باوجود اسمی که روی این آزمایش گذاشته شده بود حتی خود گارفینکل پذیرفته بود. که این نوع آزمایشها رادرواقع نمی توان آزمایش به معنای رسمی آن دانست و بهتر است آن را «تظاهرات نقض کننده» نامید. دراین نوع تظاهرات،واقعیت اجتماعی «نقض می شود» تااصول بنیادی ساخت بی وقفۀ واقعیت اثبات شود. فرض مبنای این تحقیق نه تنها این است که ساخت اجتماعی واقعیت پیوسته درجریان است، بلکه این نکته رانیز دربرمی گیرد که مشارکت کنندگان دراین جریان عموما نمی دانند که چنین جریانی وجوددارد. هدف آزمایش نقض کننده، ایجاد اختلال دررویه های عادی است تااز این طریق بتوان آن جریانی راکه واقعیت طی آن ساخته یا بازسازی می شودمورد مشاهده قرار داد. این تجربه هابیشتربه وسیله دانشجویانش انجام گرفته بود تااصول بنیادی روش شناسی مردمنگارانه ازاین طریق روشن گردد. اجازه دهید یکی از نمونه هارابرای توضیح این رویه شرح دهیم.گارفینکل ازدانشجویانش خواست که حدود یک ساعت درخانه هایشان چنان رفتار کنندکه انگاردریک خانه غریبه به عنوان دانشجوی شبانه روزی زندگی می کنند. «به آنهاآموزش داده شد که مؤدبانه وباملاحظه رفتارکنند وازتماس شخصی ونزدیک باوالدین شان پرهیز نمایند وباآنها به گونه رسمی برخورد کنند وتاازآنهاسوال نشد، سرصحبت رابازنکنند». دربیشتر موارد اعضای خانواده از چنین رفتاربهت زده شدند «گزارشهای دانشجویان پراز شرح حیرت، سردرگمی، جاخوردگی، اضطراب، دستپاچگی، خشم واین اتهامات ازسوی اعضای خانواده بود که دانشجوی مورد نظر رفتاری ناشایست، نسنجیده، خودخواهانه،پست وغیرمؤدبانه دارد» این واکنشها نشان می دهند که چقدر مهم است که انسانها بروفق پنداشت های عقل سلیم و مطابق باچشمداشتهایی که دیگران ازآنهادارند، رفتارکنند.آنچه که بیشترازهمه توجه گارفینکل راجلب کرده بود شیوه های بود که اعضای خانواده بر پایۀ عقل سلیم به کارمی بردند تابایک چنین رفتارخلاف عرفی کناربیایند. آنها ازدانشچویان می خواستند که رفتار خلاف انتظارشان را توجیه کنند. پرسشهایشان غالبا دربرگیرندۀ توجیهی برای یک چنین رفتار خلافی بود[19]: «مگراخراجت کرده اند ازدانشکده؟» « نکند که حالت خوب نیست؟» «نکندعقلت راازدست داده باشی؟»اعضای خانواده همچنین درصدد آن برآمده بودند تابرحسب رویدادهایی که پیش از آن رخ داده بود، رفتاراین دانشجویان رابرای خودشان توجیه کنند. برای مثال درموردیک دانشجو چنین تصورشده بود که به خاطرکارزیاد ویادعوا بانامزدش، چنین رفتارعجیب وغریبی ازخود بروزمی دهد. یک چنین تبیینهای برای افراد درگیر این قضیه دراین مورداعضای دیگرخانواده ــ مهمند، زیرا به آنها کمک می کنند تاچنین احساس کنندکه در شرایط عادی کنش متقابل به وضع معمول خود برخواهدگشت[20]. اساسا این مکتب با چنین روش میخواهد درک نماید که رفتار عادی انسانها که ناشی شده ازعرف اجتماع است بارفتار که مبتنی برعقل سلیم است تفکیک نموده وبه محقیقین آشکارمی سازد اگرمادرکار تحقیقی خود درمورد یک پدیده اجتماعی افراد مورد تحقیق رابه بازاندیشی برنگردانیم وفرد که مصاحبه داده است ازفکروتعقل خود برای مابازگوننماید تحقیق انجام شده نتائج مثمر به دنبال ندارد چون همیشه انسانها ازگفتارهای پیروی می نمایند که درجامعه به صورت تکرار مبادله میشود ؛ فلذا تحقیق مثمروثمراست که محقیق ازاین روش درانجام تحقیق خود کارگیرد وفرد مورد مطالعه خویش را وا دارد به بازاندیشی وپدیده مورد مطالعه اش را از فکروتعقل شخص جستجونماید وازدرج گفتارهای مروجه وتکراری خوداری کند.
انتقادات وارده برروش شناسی مردمی
۱- این دید گاه ، روشهای برای آزمون پذیری یافته هایش ارئه نمی دهد؛ و هنگامی که تفسیر دو محقق وابسته به این مکتب از یک واقعه متفاوت باشد ،هیچ ملاکی دردست نیست که نظر کدام یک به واقعیت نزدیک تراست . یافته های این دیدگاه قابل بررسی تجربی نیست واز طریق بررسی تجربی نمی توان نادرستی یافته های آن رانشان داد، یعنی قابلیت ابطال پذیری نیست.
۲- باقبول این فرض مکتب که مردم دربرخورد هایشان آزادی انتخاب بی نهایت ترکیبها ی گوناگون را دارند ، می توان پرسید : چرا درروابط اجتماعی نوعی همشکلی دیده می شود؛ این همشکلی چگونه پیدا می شود؟ (مثال نیاز است)
3- پیروان این مکتب درتحقیقات خود، بیش از حد به موضوعات پیش پا افتاده می پردازند.
4- دراین دیدگاه ، تاثیر عوامل وساختهای اقتصادی ـ اجتماعی درسطح کلان نادیده گرفته شده است؛ این دیدگاه تحولات عمده اجتماعی مانند: انقلاب ، جنگ وغیره را نمی تواند تبیین کند.
5- پیروان مکتب دانشهای مربوط به عقل سلیم ، زندگی روز مره و امور بدیهی را معتبر می دانند، ولی درباره چگونگی این اعتبار سخن نمی گویند.
6- رهیافت روش شناسی قومی به جامعه شناسی این شاخه علمی راتا درجه شعور عامه پایین می آورد؛ وباعمده کردن برخی از واقعیات اجتماعی (واقعیات زندگی روزمره) از بعضی واقعیتهای اجتماعی دیگر (مسائل مربوط به ساخت اجتماعی ) غافل می ماند
نتیجه گیری
بعد ازانجام تحقیق به چنین نتیجه رسیدیم که مکتب روش شناسی قومی یکی از جدید ترین مکاتب است که از آراء واندیشه های ادموند هوسرل و کارل مانهایم سرچشمه گرفته ویا به عبارت دیگر می توانیم بگویم که این مکتب مشتق شده از مکتب پدیدار شناسی است چون هارولد گارفینکل که بنیان گذاراین مکتب است بیشترین تاثیررا از آلفرد شوتز وبطورغیرمستقیم آرای هوسرل پذیرفته است. این مکتب به مطالعه زندگی روزمره انسان ها پرداخته وبا روش آزمایش نقض کننده وارد عمل می شود که بااین روش به قول خود روش شناسان قومی انسانها را از رفتار عادتی شان باز داشته وبه رفتار واقعی شان که مبتنی برعقل سلیم است سمت وسو می دهد . درقسمت تکمیل جنسیت می گوید( که بافرد به نام آگنس گارفینکل برخورده بود واورا به چهره کاملا مثل زن تماشا نموده که اصلا کسی فکر مرد بودن اش را نمی کرد.) فینکل دریافت که او یک مرد است چرا که او دردوران کودکی از تابلیت های ضد بار داری مادرش که سرشا ر از هورمون های زنانه بود خورده بود ودرسن شا نزده ساله گی آگنس خود را حس کرد که اویک مرد نیست چراکه همان تابلیت ها اثرسوء روی هورمون هایش گذاشته بود وچهره اش کاملا مثل یک زن تغییر کرده بود؛ اما گارفینکل چگونه یک کسی که چهره اش مثل یک زن ولباسش مانند یک زن باشد شناخت که یک مرد است ، فینکل ادعاء می نماید که مرد و زن هرکدام از آوان کوچکی از خود رفتارهای متفاوت دارد که نمایانگرتفاوت جنسی شان است آگنس باآنکه چهره ولباسش مثل یک زن بود درست از رفتارش پیدابود که یک مرد است . این مکتب به این تأکید دارد که مردم به رفتار عادتی مشغولند واز فکر وعقل خود چیزی برای گفتن ندارند . اگر محقق بخواهد تحقیق درمورد یک پدیده اجتماعی نماید تا از روش های مختلف که انسان را به فکر وا میدارد کارنگیرد و شخص مصاحبه کننده ازعقل سلیم چیزی رابازگو ننماید تحقیق نتیجه درست نخواهد داد . معمولا روش شناسان مردمی با وارد کردن شوک یاشکستن هنجارحاکم که همان آزمایش نقض کننده است شخص مصاحبه کننده را به دوباره فکردن وامی دارد.
-----------------------------------------------------------------------------
[1] ریتزر؛ جورج، «نظریه جامعه شناسی دردوران معاصر» ص
[2] تنهای، دکترحسین ابوالحسن«درآمدبرمکاتب ونظریه های جامعه شناسی» ص 391
[3] استونز، راب « متفکران بزرگ جامعه شناسی» صـــ268
[4] کوزر ،لوئس ، «زندگی واندیشه بزرگان جامعه شناسی ص
[5] ریتزر،جورج« نظریه های جامعه شناسی
در دوران معاصر»مترجم،محسن ثلاثی ،ص322،
[6] تنهایی،دکترحسین ابولحسن «نظریه های جامعه شناسی2 ص190
[7] توسلی،غلامعباس ،نظریه های جامعه شناسی ،ص 463
[8] همان اثر،ص 467
[9] همان اثر،ص 468
[10] ریتزر،جورج،« نظریه جامعه شناسی در
دوران معاصر»مترجم،محسن ثلاثی ،ص386ـ
[11] همان ، ص 386
[12] همان، ص 387
[13] همان،ص 387
[14] توسلی، غلامعباس،«نظریه های جامعه شناسی»ص443
[15] ص 445 همان اثر ،
[16] تنهای، دکترحسین ابوالحسن«درآمد برمکاتب ونظریه های جامعه شناسی» صـ396
[17] ریتزر، جورح "نظریه جامعه شناسی دردوران معاصر" مترجم ،محسن ثلاثی، ص 385
[18] ریتزر،جورج« نظریۀ جامعه شناسی دردوران معاصر»مترجم،محسن ثلاثی،صـ377
[19] همان اثر ، صـ379
[20] همان اثر ،378